آزادگان بهبهان

پاک باش و خدمت گزار

آزادگان بهبهان

پاک باش و خدمت گزار

آزادگان بهبهان

اطلاع رسانی مناسبت ها و مراسم های هیات آزادگان بهبهان

۲۰ مطلب در مرداد ۱۴۰۱ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

محرم در اسارت5

 هفتاد و دو گل به نینوا عاشورا    شد فرش قدوم یادگار زهرا

بر منتقم خون شهیدان صلوات     با بانگ لثارات چو آید فردا

تاسوعا و عاشورا سال 1365

روزهای بزرگ و همواره توأم با حماسة تاسوعا و عاشورا در حالتی فرا رسید که دشمن آمادة کنترل اوضاع در اردوگاه بود و دل ما به خاطر وقایع اخیر مالامال از درد و اندوه و با وجود وقایع اخیر دهة محرم با شکوه خاصی برگزار شد. صبح‌ها هنگام صبحانه و ظهرها هنگام غذای ظهر مداحان به آسایشگاه‌ها می‌آمدند و به  مرثیه‌خوانی می‌پرداختند و در این میان همه در انتظار روزی بودند که آقای فخلعی به آسایشگاهشان بیاید. روز عاشورا طبق معمول به عنوان صبحانه به ما حلیم می‌دادند این موضوع ما را به یاد عاشوراهایی می‌انداخت که در شهرمان شب را تا به صبح بیدار بودیم و به در خانه‌هایی می‌رفتیم که تا صبح کنار دیگ‌های حلیم بیدار می‌ماندند و صبح زود به تقسیم آن می‌پرداختند. با توجه به حضور افراد مختلف از استان‌های گوناگون کشور پهناور ایران آداب  و رسوم خاص هر منطقه نیز در اردوگاه مشاهده می‌شد. بچه‌های خراسان بر سر و کتف‌هایشان گل می‌مالیدند، بچه‌های تبریز عزاداری مخصوص به خودشان داشتند و بچه‌های خوزستان به نوع خاص سینه‌زنی خود به نام واحد می‌پرداختند. به هر حال تاسوعا و عاشورای سال 65 برای ما نسبت به سال گذشته آزادی عمل بیشتری وجود داشت، زیرا دیگر از مانورهای دشمن نمی‌ترسیدیم ما که انواع و اقسام شکنجه‌های دشمن را دیده و چشیده بودیم دیگر چه لزومی داشت که بترسیم لذا در سال 65 با وجود همة تهدیدهای دشمن روز تاسوعا و عاشورا اردوگاه یک‌پارچه حالت غم و اندوه داشت. ساعتی قبل از آمار تا مدتی بعد از صبحانه عراقی‌ها به پخش نوار مقتل از بلندگوهای اردوگاه پرداختند بچه‌ها زیر بلندگوها نشسته بودند و گریه می‌کردند. اگرچه این نوار به زبان عربی پخش می‌شد اما دارای سوز و گداز خاصی بود و مراحل مختلف نبرد در کربلا را شرح می‌داد. در این نوار ماجرای شهادت تمامی شهدای کربلا از حر تا حضرت اباعبدالله به خوبی شرح داده می‌شد. سپس به ماجرای اسارت اهل بیت می‌پرداخت. بچه‌ها با مختصر آشنایی که به زبان عربی داشتند به طور کلی مسیر ماجرا را متوجه می‌شدند. به هر حال تاسوعا و عاشورا در سال 65 مؤثرتر از سال پیش بود.

 

نقل از کتاب سال های اسارت اثر محمد جواد اسکافی

  • آزاده رزمنده
  • ۰
  • ۰

محرم در اسارت 4

 درکرببلا ببین تو زیبایی را                            آن اوج حماسه ی شکیبایی را

برزینب و آن حماسه هایش صلوات            بنگر تو شکوه عشق وشیدایی را

[ آمپول عاشورا

زندانبانان برای آن­که جلوی سوگواری­ ما را بگیرند به هر کاری دست می زدند؛ از تهدید به شکنجه­ ی دسته­ جمعی گرفته تا خط و نشان کشیدن برای مسئولان آسایشگاه­ ها و کارهای به گمان خودشان بازدارنده دیگر. اما از آن­جا که هیچ یک از این کارها بچه­ ها را از سوگواری برای امام حسین -علیه­السلام- باز نمی داشت، کار دیگری را نیز به پرونده­ بدکاری­ های خود افزودند:

 عصر تاسوعا که می رسید، همه­ ی آسایشگاه­ ها را به­ صف می­کردند و به بازوی تک­ تک بچه­ ها آمپولی می زدند که همه را از کار می انداخت. سرنگ این آمپول، فلزی بود و همه­  آزادگان یک بلوک را با یک سرِ سرنگ، آمپول می زدند. تازه نمی­دانم، شاید برای بلوکهای دیگر هم از سر سرنگ ما استفاده می کردند. پس از زدن این آمپول، دستِ آمپول‌زده ورم می کرد و از سرخی فراوان به سیاهی می­زد و به اندازه­ ای درد می‌گرفت که نمی­شد کوچک­ترین تکانی به آن داد. از آن شب نیز تا سه شب آینده (یعنی تا شب شام غریبان) بچه­ ها چنان تب می­کردند که کارهای روزمره­ ی خود را هم نمی­توانستند انجام بدهند. این آمپول را که سالی یک بار آن هم در شب تاسوعا می‌زدند، «آمپول عاشورا» می‌نامیدیم.

اما این کار صدامیان هم نمی­توانست جلوی ابراز علاقه­ ی آزادگان به امامی را بگیرد که به دست پدران همین شکنجه­ گران شهید شده بود. با حال بدی که پس از زدن آمپول به بچه­ ها دست می­داد، سزاوار بود که صدامیان گمان کنند تا سه شب دیگر، این آزادگان زمین­ گیر می‌شوند، به‌گونه‌ای که حتی نتوانند صدایی بر آورند تا چه رسد به این­که دستان خود را برای سینه­ زنی تکان دهند؛ ولی آن­چه آن­ها و بیش­تر از آن­ها خود ما را شگفت­ زده می­کرد این بود که شب که می­رسید بیماران تب­داری که نمی­توانستند دستشان را تکان دهند و جز ناله صدایی از آن­ها به­ گوش نمی­رسید، چنان از ته دل برای امامشان فریاد می­زدند و بر سینه می‌کوبیدند که گویی با آن سرنگ­ ها داروهای نیروزا به آن­ها زده­ اند.

این رخدادها را جز با مهرورزی امام حسین - علیه­السلام- به دوست­داران خود و نگاه مهربانانه­ ی خداوند به بندگان زیر ستم خود، با چیز دیگری نمی‌توان هم­خوان شمرد.

آن سال مراسم ماه محرم با وجود کارشکنی بعثیان به نحو احسن برگزار گردید.

راوی حاج عبدالصاحب بخردی

  • آزاده رزمنده
  • ۰
  • ۰

محرم در اسارت 3

یاد و خاطره شهید بزرگوار شیخ عبدالکریم بخردیان گرامی باد

 

محرم سال 64

در اواخر شهریور سال 64 دومین محرم در اسارت با حالتی متفاوت از سال گذشته آغاز شد. با توجه به این که عراقی‌ها چند روز قبل از محرم تهدیدات خود را آغاز کرده بودند، بچه‌ها نیز برنامه‌هایی ترتیب دادند تا هم در عزاداری سالار شهیدان شرکت کرده باشند و هم باعث حساسیت دشمن نشوند. لذا مسئولین آسایشگاه‌ها در چند نوبت نسبت به زیاده‌روی و برانگیخته شدن حساسیت دشمن به بچه‌ها هشدار دادند و از همه خواسته شد تا از برنامه‌های هماهنگ اردوگاه استفاده کنند و از تکروی بپرهیزند. درست هنگامی که در حوالی ساعت 10 ماشین ارزاق وارد اردوگاه می‌شد. عراقی‌ها با به صدا درآوردن سوت خود بچه‌ها را برای 20 الی 30 دقیقه در آسایشگاه‌ها نگه می‌داشتند و این موقعیت بسیار خوبی برای عزاداری بود زیرا سربازان دشمن در کنار ماشین بودند و به سراغ آسایشگاه‌ها نمی‌آمدند. اجرای این مراسم که برای اولین بار در اردوگاه اجرا می‌شد در روحیة بچه‌ها تأثیر بسیار زیادی داشت. شیعه در طول تاریخ با عزاداری حسینی زیسته است و با عشق سالار شهیدان روحیة آزادی‌خواهی و حق‌طلبی خود را حفظ کرده است. در آسایشگاه ‌ما آقای فخلعی که بهترین مداح اردوگاه بود با مرثیه‌خوانی و نوحه‌خوانی حال عجیبی به بچه‌ها می‌بخشید. علاوه بر آن به مدت 10 روز از اول محرم تا روز عاشورا هر صبح مراسم خواندن زیارت عاشورا در گوشه‌ای از آسایشگاه برگزار می‌شد و بیشتر بچه‌ها نیز در آن شرکت می‌کردند. در آن مراسم نیز آقای فخلعی به مرثیه‌خوانی می‌پرداخت و آقای علی داورزنی نیز در خواندن زیارت و یا نوحه‌خوانی به ایشان کمک می‌کردند. البته در این 10 یا 12 روز سربازان دشمن نیز بی‌کار نبودند و دائماً با حضور در پشت پنجره‌ها سعی داشتند که مانع برنامه‌های اردوگاه شوند. تعداد زیادی از بچه‌ها در جریان این 10 روز به خاطر عزاداری و گریستن در عزای سالار شهیدان به زندان افتادند یا مورد ضرب و شتم قرار گرفتند. اما به هر شکلی که بود در این سال عزاداری برگزار شد و چون اولین تجربة ما در اسارت بود برای ما یک موفقیت بزرگ به حساب می‌آمد. سال پیش حتی ما نمی‌توانستیم در زیر پتو گریه کنیم. در محرم سال گذشته هیچ‌گونه مراسم خاصی در اردوگاه برگزار نشد و حتی بسیاری از بچه‌ها به خاطر پوشیدن جوراب‌های سیاه در روز عاشورا و یا گریه کردن انفرادی مورد ضرب و شتم قرارگرفته بودند اما امسال ما دارای تجربة بیشتری بودیم و توانستیم به دور از چشم دشمن تا حد ممکن نسبت به مولای خود ادای احترام کنیم و در عزای خامس آل عبا شرکت نماییم.

 

سال های اسارت اثر محمد جواد اسکافی

 

  • آزاده رزمنده
  • ۰
  • ۰

محرم در اسارت 2

 

محرم سال 1363

5 مهر ماه سال 63 مصادف با اول ماه محرم 1405 هجری قمری بود. هفت ماه از اسارت را طی کرده بودیم . هنوز صلیب سرخ ما را ندیده بود یعنی عملا ما اسیر نبودیم کارت صلیب نداشتیم. لذا دشمن هر کاری که می خواست می توانست با ما انجام دهد. سختگیری ها و شکنجه های فردی و جمعی در ماه رمضان نشان داد که اینها چقدر نسبت به مراسم مذهبی حساسیت دارند. از روز اول محرم سخت گیری ها آغاز شد. اردوگاه در حزن و اندوه بود اما نمی توانست برای سرور و سالار شهیدان عزادری کند. در گوشه و کنار اردوگاه اجتماعات سه یا چهار نفری که تشکیل می شد در باب محرم و خاطره عزاداری های سال های قبل سخن به میان می آمد و دل ها را به اتش می کشید. گاهی دور از چشم سربازان  نوحه هایی خوانده می شد و گاهی هم سربازان متوجه می شدند و آن جمع کوچک را به شدت مورد ضرب و شتم قرار می دادند. نایب ضابط رعد معروف به پلنگی در صف آمار آسایشگاه هها گفته بود که امام حسین هیچ ربطی به شما ندارد . او عرب است ماهم عربیم و شما مجوس هستید . اینجا پادگان است در کشور عراق عزاداری ممنوع است و در این محیط هم ممنوع. اگر کسی عزاداری کند او را به زندان می اندازیم.... تهدیدات نایب ضابط و اقدامات سختگیرانه سربازان و حضور محسوس و نامحسوس جاسوسان فضای بسیار سختی را بر اردوگاه حاکم کرده بود. روزهای محرم یکی پس از دیگری می گذشت و ما قادر نبودیم که کاری انجام دهیم و به ارباب بی کفن خود اظهار ارادت کنیم. هر روز گروهی به اتهام اینکه در گوشه ای از اردوگاه در جمع های کوچک خود نوحه خوانده یا سینه زده اند به وسط اردوگاه برده می شدند و مورد شکنجه قرار می گرفتند و زجرآور تر اینکه همه اردوگاه می بایست که نظاره گر این صحنه دلخراش می بودند.

در دل خود با ابا عبدالله الحسین نجوا می کردیم که یا ابا عبدالله از کودکی لباس سیاه شما را برتن کردیم در محافل عزاداری شرکت کردیم و برای شما سینه زدیم اما امسال شرمنده شما هستیم. شما خود شاهد فضای حاکم بر این اردوگاه هستید . یا ابا عبدالله عزای شما را در دل برپا می کنیم. هرچند که مجبوریم در ظاهر سکوت کنیم.......

در روزهای نزدیک به تاسوعا و عاشورا سخت گیری ها بیشتر و بیشتر می شد و دلتنگی ها نیز رو به فزونی می نهاد . باید کاری می کردیم نمی شد که دست روی دست گذاشت.

طاعت ازدست نیایدگنهی باید کرد    در دل دوست به هر شیوه رهی باید کرد

شورای فرهنگی اردوگاه که متشکل از طلاب و چهره های برجسته فرهنگی بودند سرانجام تصمیم گرفتند که برای روز عاشورا حرکتی را انجام دهند تا به سرور و سالار شهیدان نشان دهند که با اندک توان خود نیز ارادتمان را نشان خواهیم داد لذا به صورت زبان به زبان و سینه به سینه در میان اسرا پخش شد که روز عاشورا تنها پوشش مشکی خود یعنی جوراب ها را همه بپوشند به دلیل گرمی هوا هنوز کسی جوراب نمی پوشید. همچنین قرار شد روز عاشورا زمین های بازی  تعطیل شود. نماز ظهر و عصر را بچه ها در حیاط اردوگاه بخوانند و از صبح عاشورا تا غروب سکوتی همراه با حزن و اندوه بر اردگاه حاکم باشد. ما شنیده بودیم که بخاطر حادثه خونین اردوگاه موصل بزرگ در ایام محرم روز عاشورا گارد ویژه به موصل اعزام می شود. صبح روز عاشورا عراقی ها پیش از آمار از رادیو مقتل خوانی را پخش کردند که بسیار هم محزون بود. بچه ها در درون آسایشگاه ها به مقتل خوانی گوش می دادند و گریه می کردند. به محض باز شدن درب آسایشگاه ها و پایان آمار مسوولین غذا برای گرفتن صبحانه به آشپزخانه مراجعه کردند. ما ناگهان متوجه شدیم که  طبقه سوم اردوگاه مملو از سربازان مسلح گارد ویژه ضد شورش است. همه با تعجب به طرف بالا نگاه می کردند. خدا یا مگر ما می خواهیم چه کاری انجام دهیم که اینها اینقدر به وحشت افتاده اند عزاداری ما و گریه ما چقدر باعث ترس دشمن شده است. بر اساس یک سنتی که معلوم نبود از کجا سرچشمه گرفته بود در روز عاشورا به اسرا حلیم می دادند. در این باره داستان های گونانگونی بین اسرا شایع شده بود.  ما بعد از صبحانه طبق قرار وارد محوطه اردوگاه شدیم هیچ کس نمی خندید ،کسی با صدای بلند حرف نمی زد. همه سعی داشتند به سربازان نشان دهند که در عزای حسین بن علی علیه السلام سوگوارند. سربازن با تعجب به بچه ها نگاه می کردند. گاهی هم می گفتند :عاشورا؟  شما امروز عزادار هستید؟ و سپس برای ما از تاریخ می گفتند که حسین بن علی کیست. و می خواستند بگویند که به شما ربطی ندارد. بچه ها برخلاف روزهای دیگر با سربازان بحث نمی کردند . با شنیده شدن اذان ظهر بچه ها در گوشه و کنار اردوگاه به نماز ایستادند و بعضا سر به سجده گذاشته و گریه می کردند. سربازان بعضی از بچه ها را می زدند که چرا گریه می کنید. بعد از نهار همان حالت تا غروب رو زعاشورا در اردوگاه حاکم بود. با به صدا درآمدن سوت آمار بعد از ظهر نیروهای گارد ویژه ضد شورش از دید ما خارج شدند و ظاهرا نفس راحتی کشیدند . هنگام شب بچه ها در اندوه شام غریبان بودند. ما شام غریبان طفلان امام حسین را کمی درک کرده بودیم. زمانی که سر بردیوار غربت در العماره نهاده بودیم و زیر لب زمزمه می کردیم که:« امشب به صحرا بی کفن جسم شهیدان است شام غریبان است»  هر کس بر سر جای خود نشسته بود سکوتی عجیب بر آسایشگاه حاکم بود . گویی همه بر جای خود مراسم شام غریبان را برگزار می کردند من احساس می کردم که عزاداری آن سال با وجود مختصر بودن بسیار مخلصانه بود. من گمان می کنم که امام حسین توجهی به اسرا داشت که باوجود همه سخت گیری ها و مجازات ها تلاش داشتند که نشان دهند محب اهل بیت هستند و عزادار شهدای غریب کربلا.

حاصل این صبوری وحرکت هوشمندانه باعث شد که در سال های بعد گام به گام در برپایی مجالس عزای سید الشهدا ما به پیش رفتیم و آن ها عقب نشینی کردند تا جایی که در سال 69 مجوز عزاداری در محل اردوگاه را گرفتیم که حتی خود سربازان هم به مجلس عزاداری وارد می شدند.

نقل از کتاب سال های اسارت اثر محمد جواد اسکافی

  • آزاده رزمنده
  • ۰
  • ۰

محرم در اسارت

 

اردوگاه موصل دو بعد از حمله داعش

 

محرم در اسارت

یکی ازپیامهای مهم حاج آقاابوترابی دردوران اسارت این بودکه هرکاری که دراسارت موجب صدمه رساندن به بچه ها شود،چه ازنظرروحی وچه ازنظرجسمی،اشکال داردوحرام است.حتی اگرعزاداری برای اباعبدالله باشد.وتاجایی که اصول اخلاقی وشرعی پایمال نشود،تبعیت ازعراقی هاضروری است.

ازاوایل محرم سال۱۳۶۱که دراردوگاه موصل ۳بودیم.فشاردشمن برای جلوگیری ازبرنامه عزاداری ها شروع شد.اقداماتی مثل آمارهای مکرر،تفتیش های پی درپی وطولانی وقطع کردن آب ازاول صبح،ازاین گونه فشارهابود.بخصوص درروزعاشورا این فشارها بیشترمی شدتاجاییکه اسرانتواننددراین روزبه عزاداری بپردازند.چندنفرازدوستان خدمت حاج آقای ابوترابی رسیدندوازایشان رهنمودخواستند.حاج آقا فرمودندبه همه برادران بگوییدبه یادغربت ومظلومیت اطفال واهل بیت امام حسین ع درعصرعاشورا،پابرهنه شوند.درعرض چنددقیقه ،این موضوع دربین اسراءپخش شد وبه یکباره پابرهنه شدند واین یک مبارزه آرام وخاموش اما اثرگذار درمقابله بادشمن وتنفرازیزیدیان زمان وهم نوایی باخاندان ابی عبدالله الحسین ع بود واسرالحظاتی بیاد صحنه های اضطراب وفرار جگرگوشه های خاندان  وحی ازکنارخیمه های سوخته کربلا افتادند.سربازان دشمن ازاین حرکت هماهنگ که نشان ازهمدلی واطاعت ازرهبری قوی وبانفوذداشت ،به هراس افتادندووقتی خبر ماجرا به درجه داربعثی(عثمان) رسیدبی درنگ به فکرچاره افتادند ودرصدد آزار واذیت اسرا بودند که حاج آقاابوترابی فرمودندبه دوستان بگویید که کفش ودمپایی خودرابپوشند.

راوی حاج محمد باقر نجفیان

  • آزاده رزمنده
  • ۰
  • ۰

 درکرببلا ببین تو زیبایی را           آن اوج حماسه ی شکیبایی را

برزینب و آن حماسه هایش صلوات    بنگر تو شکوه عشق وشیدایی را

 

شهید فرج الله چند کاری تولد1335/2/27 شهادت1359/5/9 محل شهادت اهواز

 

شهید کمال جعفر نیا متولد 1347/12/3 شهادت 1366/5/10محل شهادت غرب کشور

 

دارالمومنین،بهبهان،بیش از1100شهیدتقدیم اسلام وانقلاب کرد

روحشان شاد و یادشان گرامی باد

 

  • آزاده رزمنده
  • ۰
  • ۰

امام خمینی

به ملت عزیز و توده های میلیونی ایران عرض می کنم که هیچ انقلابی بدون شهادت خواهی و فداکاری و  سختی و گرانی و فشارهای مادی موقت تحقق نیافته.

 

 

      شهید محمود محمدی نژاد تولد1346/6/2شهادت 1362/5/6 محل شهادت بستان

 

 

    شهید مسعود مرادی تولد1340/3/27 شهادت 1362/5/6 محل شهادت بستان

 

 

شهید هوشنگ مسرورتولد 1339/6/1 شهادت1363/5/6 محل شهادت اهواز

 

دارالمومنین،بهبهان،بیش از1100شهیدتقدیم اسلام وانقلاب کرد

روحشان شاد و یادشان گرامی باد

 

  • آزاده رزمنده
  • ۰
  • ۰

 

 

شهادت تزریق خون است به پیکر اجتماع، این شهدا هستند که به پیکر اجتماع و در رگ های اجتماع، خاصه اجتماعاتی که دچار کم خونی هستند خون جدید وارد می کنند  استاد شهید مرتضی مطهری

 

 

   شهید اصغر معصومی تولد1339/2/6 شهادت 1360/5/4 محل شهادت شوش

 

 

شهید حسن آذر برزین تواد1336/11/16شهادت1360/5/4محل شهادت دارخوین

  شهید محمد طیبی فر تولد  1346/5/22 شهادت 1367/5/5 محل شهادت بانه

دارالمومنین،بهبهان،بیش از1100شهیدتقدیم اسلام وانقلاب کرد

روحشان شاد و یادشان گرامی باد

 

  • آزاده رزمنده
  • ۰
  • ۰

مقام معظم رهبری در دیدار با آزادگان می فرماید: شما برادران عزیز؛ گوهرهای بازیافته ی از ذخیره ی ایمان در جمهوری اسلامی {هستید}.

 

محراب کرایی متولد 1340

تیپ 15امام حسن مجتبی(ع)-فرمانده:حسن درویش

گردان:الصف فرمانده ی گردان:نورالله سیدی

عملیات:والفجر مقدماتی منطقه ی شیب میسان

اسارت 18 /11/61

آزادی  1369/5/27

محراب کرایی از بچه های روستای کردستان علیا بود که فعالیت های مذهبی خود را ازمسجد صاحب الزمان(عج)        روستایشان اغاز کرد و به محض شروع جنگ تحمیلی به بسیج رفت و چند دوره مقدماتی را پشت سرگذاشت و مدتی نیز به عنوان نگهبان در آن جا خدمت کرد. تیر ماه سال 61 جهت شرکت در عملیات رمضان عازم میادین نبرد شد .

حاج محراب کرایی بعد از عملیات رمضان در 15 مرداد به مدت 20روز به منطقه ی جفیر اعزام شد. در این مدت بچه های بهبهان 7 شهید دادنداما به دلیل اینکه ظاهرا عملیات به تاخیر افتاده بود،اقامتشان طولانی نشد و به بهبهان بازگشتند. تا شروع عملیات والفجر مقدماتی یک بار دیگر محراب کرایی حضور در جبهه را تجربه کرد و در 17دی ماه جهت شرکت در عملیات والفجر مقدماتی عازم شوش شد. .عملیات والفجر مقدماتی یک ماه بعد در تاریخ 18 بهمن آغاز شد. ایشان در همین عملیات به اسارت دشمن درآمد و به همراه اسرای عملیات والفجر مقدماتی به اردوگاه موصل بزرگ منتقل شدند.محراب کرایی در زمان اقامت در اردوگاه موصل یک مدت شش ماه مسوول خرید(مسوول حانوت) آسایشگاه خودشان بود و بعد از آن نیز به مدت 4 سال مسوول کتابخانه آسایشگاه بود. در کمک به مجروحان و افراد مسن همواره پیش قدم بود.و همیشه تلاسش می کرد که به حاج خدا خواست محبوب در شستن لباس ها و کارهای دیگرش کمک کند. حاج محراب کرایی تمام دوران اسارت خود را در اردوگاه موصل بزرگ سپری کرد. در دوران اسارت خود این توفیق را داشت که مدتی با مرحوم حاج آقای ابوترابی در یک   آسایشگاه قرار بگیرد و از وجود ایشان بهره ها ببرد.

ایشان تلخ ترین خاطره اسارت خود را فوت امام و شیرین ترین آن را زیارت کربلا  می داند.

محراب کرایی پس از قریب به هشت سال اسارت در تاریخ 27 مرداد سال 1369 به همراه گروه دوم از اسرا آزاد شد و به آغوش میهن اسلامی خود بازگشت.

بعد از اسارت ادامه تحصیل داده و مدرک دیپلم خود را از مجتمع ایثارگران بهبهان دریافت نمود و به استخدام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و خدمت خود را در لباس سبز پاسداری ادامه داد.

سال 1384 بازنشسته شد و اینک ساکن بهبهان است و از فعالان هیات آزادگان بهبهان می باشد.

ایستاده از چپ نفر اول محراب کرایی

بیش از 220 تن از رزمندگان شهرستان بهبهان بخشی از عمر خود رادر اردوگاه های رژیم بعثی سپری کردند

و با عزت و سربلندی به میهن اسلامی خود بازگشتند.

درود خدا بر آن بزرگ مردان باد

  • آزاده رزمنده
  • ۰
  • ۰

 

 

سراپا وسعت دریا گرفتند      همان مردان که در دل جا گرفتند

تمام خاطرات سبزشان ماند   به بام آسمان مأوا گرفتند

 

 

شهید خسرو صفار تولد1343/5/19 شهادت 1366/5/2 محل شهادت جزیره مینو

 

 

شهید محمد کریم آستا تولد 1344/4/9 شهادت 1366/5/3 محل شهادت اشنویه

 

شهید قدرت الله بگدلی تولد1347/1/4 شهادت1347/5/4محل شهادت اسلام آباد غرب

دارالمومنین،بهبهان،بیش از1100شهیدتقدیم اسلام وانقلاب کرد

روحشان شاد و یادشان گرامی باد            

  • آزاده رزمنده