آزادگان بهبهان

پاک باش و خدمت گزار

آزادگان بهبهان

پاک باش و خدمت گزار

آزادگان بهبهان

اطلاع رسانی مناسبت ها و مراسم های هیات آزادگان بهبهان

۲۶ مطلب در ارديبهشت ۱۴۰۱ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

رهبر معظم انقلاب: آزادگان، بهترین سربازان انقلابند.

صفر علی جماشی اصل تولد 1342

اعزامی از بسیج سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بهبهان

تیپ امام حسن مجتبی علیه السلام

عملیات والفجر مقدماتی منطقه شیب میسان

تاریخ اسارت 1361/11/18

تاریخ آزادب1369/5/30

سال 1359  در کمیته امداد امام خمینی ره بهبهان مشغول به خدمت رسانی به مستضعفین شد .سال 1361 چند ماه قبل از عملیات والفجر مقدماتی برای اولین بار به جبهه اعزام شد اما مدت زیادی در منطقه نبود زیرا عملیات به تعویق افتاد و نیروها را اجبارا به مرخصی فرستادند. بهمن ماه سال 1361 برای شرکت در عملیات بزرگ والفجر مقدماتی به شوش اعزام شد و در سحرگاه روز 18 بهمن به همراه گردان های رزمی تیپ 15 امام حسن علیه السلام برای درهم شکستن صفوف بعثیون متجاوز وارد عملیات شد و صبح روز بعد  به اسارت دشمن درآمد در حالی که از ناحیه پا مورد اصابت گلوله قرار گرفته بود. درد مجروحیت و عدم رسیدگی دشمن و ضرب و شتم های شدید در آغاز اسارت فشار مضاعفی را بر رزمنده جوان ما وارد می کرد اما توکل به خداوند متعال و اعتقاد راسخ به مسیر انتخاب شده باعث شده بود که جوانان غیور ما در مقابل دشمن ایستادگی خود را ازدست ندهند.

حاج صفرعلی جماشی نخست به اردوگاه موصل دو (یک قدیم) منتقل شد و پس از مدتی به موصل بزرگ برده شد. در موصل بزرگ در فعالیت های فرهنگی اردوگاه مثل کلاس های تجوید قرآن, اجرای نمایش و نگهبانی مراسم سهیم بود.زمانی از اسارت خود را در کنار مرحوم حاج آقای ابوترابی گذراند در آخرین جا بجایی به موصل چهار منتقل شد. سرانجام پس از تحمل قریب به 8 سال اسارت به همراه سختی های مخصوص به خود در تاریخ 30 مرداد سال 1369 با سربلندی تمام به میهن اسلامی خود بازگشت.

بعد از آزادی به شغل قبلی خود ادامه داد و در کمیته امداد امام خمینی ره مشغول خدمت شد و اینک بازنشسته شده و در بهبهان زندگی می کند.

 

نشسته از راست نفر اول صفر علی جماشی اصل

بیش از 220 تن از رزمندگان شهرستان بهبهان بخشی از عمر خود رادر اردوگاه های رژیم بعثی سپری کردند

و با عزت و سربلندی به میهن اسلامی خود بازگشتند.

درود خدا بر آن بزرگ مردان باد

  • آزاده رزمنده
  • ۰
  • ۰

 

امام خمینی: من به جوانان عزیز و غیوری که جان خود را نثار راه دوست‏‎ ‎‏کرده اند، حسرت می برم.

شهید قدرت الله محمدی 1347 شهادت 1365 جزیره مینو

شهید اسدالله سلمان رضایی تولد 1339 شهادت 1361 خرمشهر

شهید صدرالله قاسمپور تولد 1343 شهادت 1361 خرمشهر

دارالمومنین ،بهبهان، بیش از 1100 شهید تقدیم اسلام و انقلاب نمود

روحشان شاد و یادشان گرامی باد

  • آزاده رزمنده
  • ۰
  • ۰

کتاب دعایی که از ایران همراه یک رزمنده اسیر باقی مانده بود

 

رمضان و شرح دعای سحر امام خمینی(ره) در اسارت

اوائل سال ۱۳۶۶  بود که از هر اردوگاه تعداد حدود ۱۵ نفر از اسرای شاخص و شناخته شده و تاثیر گذار در اردوگاه ها را به یک اردوگاه تازه تاسیس به نام کمپ پنج تکریت منتقل کردند،

کمپ پنج تکریت دو قسمت داشت، قسمت A که برادران اسیر ارتشی و خلبانان و افسران ارشد بودند، و قسمت B که تازه تاسیس بود و شکل و شمایل و اندازه و وضعیت آن با دیگر اردوگاههای اسیران در عراق متفاوت بود، خیلی خاص ، فقط سه بند(آسایشگاه) مخوف، با محوطه خاکی کوچک و تعداد اسیران حدود ۱۵۰ نفر  از فرماندهان سپاه و بسیج و روحانیت معزّز،البته حقیر هم بنوعی  اشتباهی و سهوی در جمع آنها قرار گرفته  بودم.

در این بین نقش سازمان منافقین در سانسور و دست بردن در نامه ها بسیار پر رنگ بود و به رزمندگان اسیر ایران اسلامی چه خیانت ها که نکردند ،

 

یک بار که ماموران صلیب سرخ نامه ها را آوردند، مسئول بند(آسایشگاه ) ما ، زنده یاد کریم یزدی که از عزیزان مشهدی بود به من گفت:

دوستان اسیر از اردوگاه های دیگر چند نامه به کارکنان صلیب سرخ داده اند و گفته اند اینها اشتباهی آمده و متعلق به اسرای تکریت پنج (اردوگاه ما) می باشد!!! در آن نامه ها و حواشی آنها شرح دعای سحر حضرت امام خمینی را با مهارت خاصی نوشته بودند!!! ما هم که تشنه این مطالب بودیم،ولی از آنجائیکه آن نامه ها نباید لو می رفت، لازم بود که متن آنها را در جایی

دیگر منتقل می کردیم. از طرفی وجود کاغذ و قلم هم ممنوع بود، و هر از گاهی هم تمام وسایل ما را تفتیش می کردند!

تصمیم گرفتیم که آن مطالب و شرح دعای سحر حضرت امام را در همان نامه های صفحه سفید که فقط یک امضاء در انتهای آن داشت و متعلق به بنده بود باز نویسی کنیم،

بنده و برادر عزیزم(دکتر) جلال ربانی از آزادگان خطه خراسان شهرستان سبزوار ، چند شب از ماه مبارک رمضان تا سحر دور از چشم نگهبانان، در زیر پنجره شروع کردیم به نوشتن آن مطالب گرانبها، از آنجائیکه مطلب زیاد بود، کاغذ تمام شد، برای اتمام، بهترین راهکار را نوشتن بر روی پارچه تشخیص دادیم، لذا یک پیراهن آبی کم رنگ که از دشداشه درست کرده بودیم را وارونه کردیم و درون آستین ها و پشت آن را برای نوشتن مطالب.انتخاب کردیم

چندین شب طول کشید تا آن مقدار از شرح دعای سحر حضرت امام که بدستمان رسیده بود را نوشتیم و اصل نامه ها را دوباره به ارشد بند(مرحوم کریم یزدی ) دادیم. باقی ماجرا که ایشان با آن نامه ها چه کردند را دیگر پیگیر نشدم،

البته چون خودم سال‌های قبل ارشد بند در اردوگاه رمادی بودم، و تجربه انتقال نامه ها را از اردوگاه ها داشتم ، می دانستم که ایشان و دیگر مسئولین بندها کارکنان صلیب سرخ را فریب می دهند و به آنها می گویند این نامه ها متعلق به اردوگاه ما نیست!! تا به دیگر اردوگاه ها منتقل شود و دیگر اسرا هم از مطالب و یا اخبار و مخصوصاً سفارشات لازم  سید اسراء مرحوم حاج آقا ابوترابی که مدت سه سال در محضرشان بودیم بهره ببرند.

نامه ها و پیراهنی که مطالب را در آن نوشته بودیم، بصورت شفاهی ، سینه به سینه یا بعضاً اصل آنها را در بندها و آسایشگاه می چرخاندیم و دوستان اسیر از مطالب و بیانات حضرت امام بهره می بردند، و دعای سحر را با لذتی خاص می خواندند، و در طول روز هم در آسایشگاه بین دیگر وسایل شخصی ام رها شده بود و اگر عراقی ها برای تفتیش می آمدند متوجه قضیه نمی شدند، از آن به بعد، آن پیراهن را نمی پوشیدم تا هم تمیز بماند و  نیاز به شستن نداشته باشدکه نوشته هایش از بین برود،زمان گذشت ، آتش بس بین دو کشور ایران و عراق حاکم شده بود ولی هنوز ما اسرا در بند بودیم.

در سفر زیارتی کربلا، چون آن پیراهن برایم خیلی عزیز بود ، با خودم به زیارت بردم و به ضریح مقدس آقا امیرالمؤمنین،  سیدالشهداء، و حضرت ابوالفضل علیهم السلام متبرّک کردم،

در بازگشت به ایران اسلامی،سال ۱۳۶۹، چون تا آن زمان، زیارت عتبات عالیات راه اندازی نشده بود و مردم عاشق اهل بیت عصمت و طهارت بودند،آن پیراهن را به تیکه های خیلی کوچک بریده و  به عنوان تبرّک بین خانواده و دوستانم تقسیم کردم، دریغ که مقداری را بعنوان یادگاری نگه نداشتم!!! ارواح طیبه همه شهدای آزاده مخصوصاً حاج آقا ابوترابی که گردن همه ما آزادگان حق دارند و برادر عزیزمان ارشد بند یک اردوگاه تکریت پنج زنده یاد کریم یزدی  شاد و همنشین آقا امیرالمؤمنین باشند    راوی حاج عبدالصاحب بخردی

  • آزاده رزمنده
  • ۰
  • ۰

در این شب پر برکت قدر الهی به حرمت امیر المونین و شهدای پیرو ایشان

العفو العفو العفو

شهید منصور شجاعی تولد 1340 شهادت 1365 اروند کنار

شهید سجاد فرخانی تولد1366 شهادت 1391 فکه

شهید فضل الله ژاله دهدشت تولد 1344 شهادت 1366 شلمچه

دارالمومنین بهبهان بیش از 1100 شهیدتقدیم اسلام و انقلاب نمود

روحشان شاد و یادشان گرامی باد

  • آزاده رزمنده
  • ۰
  • ۰

 

 

در شب 21 رمضان که شب جمعه هم بود گویا سرگرد عراقی به سربازان خود دستور داده بود که شبانه وارد آسایشگاه‌ها شوند و مخالفین را برای شکنجه بیرون آورند. آن شب در تمامی آسایشگاه‌ها نخست مراسم دعای کمیل برقرار بود در حالی که تازه مراسم دعا تمام شده بود و بچه‌ها خودشان را برای مراسم دعای جوشن کبیر آماده می‌کردند. تعداد زیادی از سربازان وارد اردوگاه شدند. یک افسر عراقی نیز همراه آن‌ها بود. سربازان یکسره به طرف آسایشگاه 10 رفتند و به دستور آن افسر در را باز کردند و وارد آسایشگاه شدند. ورود شبانه به آسایشگاه در تمامی طول اسارت به ندرت انجام می‌شد زیرا عراقی‌ها کلاً از شب وحشت عجیبی داشتند. حتی اگر کسی به شدت بیمار می‌شد برای بردن او به درمانگاه مشکلات زیادی وجود داشت. اما آن شب مسئلة مراسم شب احیا برای فرمانده تازه وارد عراقی امری غیرقابل تحمل بود لذا چنین دستوری را صادر کرد. سربازان وارد آسایشگاه 10 شدند و پنج نفر از بچه‌ها منجمله آقایان ابوالقاسم محسنی و رامین تراز را که هر دو از بچه‌های بهبهان بودند، از آسایشگاه بیرون آورده و به پشت درب ورودی اردوگاه که مقر عراقی‌ها بود بردند. چشم‌های آن‌ها را بستند و آن طوری که آقای محسنی می‌گفت: «خود سرگرد مزاحم ــ که در آن شب با دشداش عربی در اتاق بود ــ با کابل بچه‌ها را می‌زد» البته ضرب و شتم از کنار آسایشگاه شروع شد اما اصل شکنجه در اتاق مخصوص بود. به دستور سرگرد بچه‌ها را در حالی که چشم‌هایشان بسته بود از یک چوب بلند آویزان کردند به طوری که در بعضی مواقع فک آن‌ها با زمین تماس کوچکی پیدا می‌کرد. آن‌گاه سرگرد مزاحم گاهی خودش کابل را به دست می‌گرفت و بر پاهای آن‌ها می‌کوبید و گاهی به سربازان دستور می‌داد. آقای محسنی می‌گفت: »ما زمانی از زیر شکنجه رهایی پیدا کردیم که چند نفر دیگر را برای شکنجه آوردند!!!» عراقی‌ها بعد از آسایشگاه 10 به سراغ سایر آسایشگاه‌ها رفتند و از هر آسایشگاه چند نفر را به عنوان سهمیه برای شکنجه بیرون بردند. برای مثال وقتی بچه‌های‌ آسایشگاه 11 وضعیت بچه‌های 10 را دیدند مراسم را موقتاً تعطیل کردند اما در همان حال که مراسم تعطیل بود سربازان وارد آسایشگاه شدند و چند نفر را انتخاب نمودند و برای شکنجه بیرون آوردند. بعد از این که کار سربازان با آسایشگاه‌های 8 تا 14 به پایان رسید به سمت دیگر اردوگاه آمدند. در آسایشگاه ما هنوز مراسم دعا برقرار بود سربازان در را گشودند و وارد شدند و تعدادی را در همان آسایشگاه به باد کتک گرفتند و چند نفر را با خود بردند از جمله آقای سیدیعقوب که در آن شب مصیبت نیز خوانده بود اما بعد از رفتن آن‌ها مراسم تعطیل نشد گویا در آن شب هیچ کدام از دو طرف قصد عقب‌نشینی نداشت تمامی آسایشگاه‌ها سهمیة خود را برای دریافت کابل‌‌های عراقی تقدیم کردند جنگ و گریز تا حوالی سحر‌گاه ادامه پیدا کرد. بچه‌های آسایشگاه ما را حوالی نیمه شب از شکنجه‌گاه آوردند و چقدر زیباست شلاقی که به‌ خاطر عزاداری مولای موحدان بر پیکر انسان فرود آید. با وجود تمام محدودیت‌ها و اذیت و آزارهای سربازان احساس همة ما در آن شب این بود که امیرالمؤمنین هنوز هم مظلوم است و ما باید بر این مظلومیت او بگرییم. چگونه است که پس از 1400 سال هنوز نام علی و گریه بر علی بر اندام ستمگران لرزه می‌افکند گویا هنوز بنی‌امیه و بنی‌عباس بر بلاد اسلامی حاکم هستند و هنوز محبان علی باید در زیر شکنجه‌ها جان دهند تا عشق به مولای خود را تفسیر کنند. به هر حال مراسم احیای شب 21 رمضان نیز به پایان رسید در این شب علاوه بر مراسم دعا و نیایش بچه‌ها اقدام به خواندن نماز صد رکعتی نیز کردند.

نقل از کتاب سال های اسارت ار محمد جواد اسکافی

  • آزاده رزمنده
  • ۰
  • ۰

امام صادق(ع) به ابو بصیر فرمود:  «در هر یک از دو شب بیست و یکم و بیست و سوم صد رکعت نماز بخوان،  تا می توانی آن دو شب را تا سپیده صبح شب زنده داری کن،   در آن دو شب غسل کن.»

ابوبصیر عرض کرد: اگر نتوانستم ایستاده نماز بخوانم؟ فرمودند: «نشسته بخوان.» اگر بازهم نتوانستم؟ «خوابیده بخوان.»  اگر باز هم نتوانستم؟ «ایرادی ندارد که سر شب کمی بخوابی و  باقی مانده شب را به هر نحوی که می توانی به عبادت بپردازی، چون در ماه رمضان،   درهای آسمان گشوده است، شیطان ها در زنجیرند و اعمال مؤمنان پذیرفته می شود.  از آنچه از این حدیث بر داشت می شود، می توان به این نکته اشاره نموده که انسان در این شب باید به هر شکل ممکن عبادت و  راز و نیاز با خالق را از دست ندهد؛ زیرا در این شب که شیاطین در بند هستند،   هیچ واسطه‌ای بین بنده و خالق نیست.»

  • آزاده رزمنده