آزادگان بهبهان

پاک باش و خدمت گزار

آزادگان بهبهان

پاک باش و خدمت گزار

آزادگان بهبهان

اطلاع رسانی مناسبت ها و مراسم های هیات آزادگان بهبهان

  • ۰
  • ۰

 

شب های قدر در اسارت

در شب 21 رمضان که شب جمعه هم بود گویا سرگرد عراقی به سربازان خود دستور داده بود که شبانه وارد آسایشگاه‌ها شوند و مخالفین را برای شکنجه بیرون آورند. آن شب در تمامی آسایشگاه‌ها نخست مراسم دعای کمیل برقرار بود در حالی که تازه مراسم دعا تمام شده بود و بچه‌ها خودشان را برای مراسم دعای جوشن کبیر آماده می‌کردند. تعداد زیادی از سربازان وارد اردوگاه شدند. یک افسر عراقی نیز همراه آن‌ها بود. سربازان یکسره به طرف آسایشگاه 10 رفتند و به دستور آن افسر در را باز کردند و وارد آسایشگاه شدند. ورود شبانه به آسایشگاه در تمامی طول اسارت به ندرت انجام می‌شد زیرا عراقی‌ها کلاً از شب وحشت عجیبی داشتند. حتی اگر کسی به شدت بیمار می‌شد برای بردن او به درمانگاه مشکلات زیادی وجود داشت. اما آن شب مسئلة مراسم شب احیا برای فرمانده تازه وارد عراقی امری غیرقابل تحمل بود لذا چنین دستوری را صادر کرد. سربازان وارد آسایشگاه 10 شدند و پنج نفر از بچه‌ها منجمله آقایان ابوالقاسم محسنی و رامین تراز را که هر دو از بچه‌های بهبهان بودند، از آسایشگاه بیرون آورده و به پشت درب ورودی اردوگاه که مقر عراقی‌ها بود بردند. چشم‌های آن‌ها را بستند و آن طوری که آقای محسنی می‌گفت: «خود سرگرد مزاحم ــ که در آن شب با دشداش عربی در اتاق بود ــ با کابل بچه‌ها را می‌زد» البته ضرب و شتم از کنار آسایشگاه شروع شد اما اصل شکنجه در اتاق مخصوص بود. به دستور سرگرد بچه‌ها را در حالی که چشم‌هایشان بسته بود از یک چوب بلند آویزان کردند به طوری که در بعضی مواقع فک آن‌ها با زمین تماس کوچکی پیدا می‌کرد. آن‌گاه سرگرد مزاحم گاهی خودش کابل را به دست می‌گرفت و بر پاهای آن‌ها می‌کوبید و گاهی به سربازان دستور می‌داد. 

اقای ابواقاسم محسنی می‌گفت: «ما زمانی از زیر شکنجه رهایی پیدا کردیم که چند نفر دیگر را برای شکنجه آوردند!!!» عراقی‌ها بعد از آسایشگاه 10 به سراغ سایر آسایشگاه‌ها رفتند و از هر آسایشگاه چند نفر را به عنوان سهمیه برای شکنجه بیرون بردند. برای مثال وقتی بچه‌های‌ آسایشگاه 11 وضعیت بچه‌های 10 را دیدند مراسم را موقتاً تعطیل کردند اما در همان حال که مراسم تعطیل بود سربازان وارد آسایشگاه شدند و چند نفر را انتخاب نمودند و برای شکنجه بیرون آوردند. بعد از این که کار سربازان با آسایشگاه‌های 8 تا 14 به پایان رسید به سمت دیگر اردوگاه آمدند. در آسایشگاه ما هنوز مراسم دعا برقرار بود سربازان در را گشودند و وارد شدند و تعدادی را در همان آسایشگاه به باد کتک گرفتند و چند نفر را با خود بردند از جمله آقای سیدیعقوب که در آن شب مصیبت نیز خوانده بود اما بعد از رفتن آن‌ها مراسم تعطیل نشد گویا در آن شب هیچ کدام از دو طرف قصد عقب‌نشینی نداشت تمامی آسایشگاه‌ها سهمیة خود را برای دریافت کابل‌‌های عراقی تقدیم کردند جنگ و گریز تا حوالی سحر‌گاه ادامه پیدا کرد. بچه‌های آسایشگاه ما را حوالی نیمه شب از شکنجه‌گاه آوردند و چقدر زیباست شلاقی که به‌ خاطر عزاداری مولای موحدان بر پیکر انسان فرود آید. با وجود تمام محدودیت‌ها و اذیت و آزارهای سربازان احساس همة ما در آن شب این بود که امیرالمؤمنین هنوز هم مظلوم است و ما باید بر این مظلومیت او بگرییم. چگونه است که پس از 1400 سال هنوز نام علی و گریه بر علی بر اندام ستمگران لرزه می‌افکند گویا هنوز بنی‌امیه و بنی‌عباس بر بلاد اسلامی حاکم هستند و هنوز محبان علی باید در زیر شکنجه‌ها جان دهند تا عشق به مولای خود را تفسیر کنند. به هر حال مراسم احیای شب 21 رمضان نیز به پایان رسید در این شب علاوه بر مراسم دعا و نیایش بچه‌ها اقدام به خواندن نماز صد رکعتی نیز  خوانده شد.

نقل از کتاب سال های اسارت اثر محمد جواد اسکافی

  • ۰۰/۰۲/۱۴
  • آزاده رزمنده

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی