اردوگاه ،همگی رمضانی بودیم .چون اسراء عملیات رمضان را ،در یک اردوگاه اسکان دادند.
یادی کنم از "محمود رضا متذکر" سحر بیدار شدم که سحری بخورم اما متاسفانه چیزی برای خوردن نداشتم.متذکر گفت بیا من مقداری نان و مربای هندونه دارم با هم می خوریم.
او یکی از انگشتان دستش تیر خورده بود با چوب کبریت و پارچه ای آنرا آتلبندی کرده بود و بسیار مراقبش بود. به شوخی گفتم« بابا انگشتتو بکن بنداز دور. شب و روز تو فکر انگشتت هستی.»
او جمله ای گفت که هیچگاه یادم نمی رود. گفت :
"این انگشت را نگهداشته ام برای آزادسازی قدس"
اردوگاه بقول *سید غالب تیمار * رحمت ا... شده بود "کل یوم رمضان"
شب های ماه مبارک ، حدود ساعت یک عراقی ها در آسایشگاه را باز می کردند برای گرفتن سحری.
به یاد دارم بچه ها همه به آسمان نگاه می کردند.آسمان اردوگاه پر از ستارگان پرنوربود و ماه به زیبایی جلوه می کرد..انگار تمام ستاره های دنیا جمع شده بودند بالای اردوگاه ما. قشنگترین تابلوی نقاشی که در تمام عمرم دیده بودم. سرباز عراقی داد می زد"دنی راسک"
سرهاتون را بیارید پائین. ولی سرها همچنان به طرف آسمان زیبای موصل بود. شب های بعد، کسانی بودند که برای دیدن آسمان زیبای پر ستاره لحظه شماری می کردند.
شبهای ماه مبارک، کلاس احکام عملی برای کل آسایشگاه برگزار می شد. از وضو گرفتن تا غسل و تیمم و .....
قبل از سحری خوردن،" رسول رحیم ترقی" از اصفهان با صوت، اشعار" به به که اذا جاء رمضان" را می خواند. کم کم بچه ها بیدار می شدند و آماده سحری خوردن می شدند.
در شبهای رمضان اگر کسی احتیاج به غسل پیدا می کرد در اوایل با ۲ رشته سیم برق بنام المنت سطل آب را داغ می کردیم که بعدا عراقیها فهمیدند و ممنوع شد و مجازات سختی داشت. ناچار با آب سرد غسل می کردیم. حتی بعضی از بچه ها از ترس جنابت نمی خوابیدند.اما بنظر من نماز قضا خیلی سخت تر از روزه قضا بود.
یادی کنیم از" اسماعیل بختنام" رحمت الله علیه او اینقد نماز می خواند که پیشانی و زانوهاش پینه بسته بود بطوریکه نمیتونست راه بره.
مدتی خاموشی ساعت ۸ شب بود. و اگه کسی نمی خوابید، عراقیها اسمش را یادداشت و روز بعد او را بشدت تنبیه می کردند.
شخصی بنام" علی" که فامیلش را فراموش کرده ام ، او بیش از حد نماز می خواند و اعتناء به خاموشی نمی کرد.چندین بار او را مورد شکنجه قرار دادند ولی همچنان او نماز می خواند. بطوریکه عراقیها می گفتند: «کلکم نوم الا علی عابد.» «همه بخوابید الا علی عابد»
یکی از بچه های آسایشگاه معروف به حسین گاردی"حسین صادقی"در شبهای ماه مبارک، با آرد نان و ماست و شکر زولبیای خیلی خوشمزه ای درست می کرد. که باور کنید بعد از آزادی، آرزوی خوردن آن زولبیا را دارم.
و اما ختم قرآن در روزها و شب های ماه مبارک: ختم قرآن بصورت یکنفره یا دو نفره یا بیشتر برگزار می شد.
البته اول ماه مبارک، همه می خواستند از جزء یک شروع کنند ولی ما قرآن را به ۳۰ جزء تقسیم کردیم و گفتیم حتما لزومی نداره که از جزء اول شروع کنیم.می توانیم از جزء های دیگه شروع کنیم .
یادی کنیم از برادر عزیزمان حبیب الله انصاری که در شیرازه گرفتن جزء های قرآن و کتابها سلیقه و حوصله خاصی داشت.
شب ها و روزهای فراموش ناشدنی بود . یادش بخیر