آزادگان بهبهان

پاک باش و خدمت گزار

آزادگان بهبهان

پاک باش و خدمت گزار

آزادگان بهبهان

اطلاع رسانی مناسبت ها و مراسم های هیات آزادگان بهبهان

  • ۰
  • ۰

 

خبر وفات امام

از بعداز ظهر روز چهاردهم خرداد مراسم مربوط به پانزدهم خرداد آغاز شد و مراسم سخنرانی و دعای توسل درچند آسایشگاه برقراربود وشرکت کنندگان برای سلامتی امام دعا می کردند صبح روز 15 خرداد نیز این مراسم در چند آسایشگاه دیگر برقرارشد و همه جا دعا بودو استعانت از خداوند وتوسل به ائمه هدی !! در حالیکه در ایران شور و غو غایی بر پا بود و ما از همه جا بی خبر بعداز ظهر روز 15 خرداد نیز قرار بود مجالس  دیگر برقرار شود اما قبل از آغاز مراسم و در حالیکه اردوگاه به ظاهر آرام اما کاملا نگران بود یکی از سربازان عراقی با شتاب وارد اردوگاه شد و در حالیکه بسته ای را در دست داشت تا اتاق آقای احمدی دوید !!کاری که از سربازان بسیار بعید بود!! آنها همیشه با غرور و تکبر راه می رفتند وروزنامه ها را به بچه ها می دادند تا به اتاق آقای احمدی برسانند اما آن روز سرباز ترجیح داد که روزنامه ها را خود به دست آقای احمدی بدهد وشاید هم دستور داشت که چنین کند !! با دیدن این صحنه بچه ها نیز سراسیمه خود را  به اتاق آ قای احمدی رساندند اطراف اتاق مسوول اردوگاه مملو از جمعیت بود سربازروزنامه ها را تحویل داد و محل را ترک کرد ناگهان سکوتی عجیب بر اردوگاه حاکم شد!! هر کس به آرامی خبر منتشر شده  در روزنا مه را به دیگران می گفت و اشک می ریخت برخی قادر به جواب دادن نبودند بغض گلوی اردوگاه را گرفت وناگهان ترکید و فریاد عزا واندوه همه جا را فرا گرفت آری امام ما پیر و مقتدای ما چشم از جهان بسته وبه دیدار خدا شتافته بود این خبری بود که درروزنا مه ها درج شده بود وسربازان عراقی نمی دانستند چگونه باید مارا باخبر سازند !! روزنامه ی الثوره ارگان رسمی حزب بعث عراق با تیتر درشت این مطلب را نوشته بودکه:(( فی طهران اعلان رسمی عن وفات الخمینی )) مطالب جالبی بود روزنامه ای که تا چندی پیش با الفاظ رکیک وناپسند از امام یاد می کرد امروز از کلمه ی محترمانه ی (( وفات )) استفاده می کند قطعا آ‌نها هم تحت تاثیر بودند یا حداقل از خشم مردم ایران می ترسیدند !!! درهر گو شه ای از اردوگاه صدای ناله و گریه به گوش می رسید بچه ها در کنارباغچه ها در سایه ی دیوارها غریبانه اشک می ریختند !!! در آ سایشگاه 13 مراسم بدون برنامه ای برگزار شد این مراسم قرار بود برای دعا و توسل باشد اما به عزاداری تبدیل شد.0000

مداحان با سوز دل می خواندند وبچه ها بر سرو سینه ی خود می زدندومی گریستند . در کنار در مانگاه اردوگاه تعدادزیادی به حالت بیهوشی افتاده بودند و گرو هی گریه کنان در حال رسیدگی به آنها بو دند. هر چند دقیقه یک بارکسی را بر دوش گرفته وبه طرف در مانگاه می بردند .درون در مانگاه جایی برای بستری افراد نبود .زیر سایبان کنار درمانگاه بچه هارا روی پتو خوابانیده بودند و آب به صورتشان می زدندویا سرم به آنها وصل می کرده ند سربا زان همگی اردوگاه راترک کرده و یا شاید به دستور فرمانده خود را از تجمعات عزاداری دور می نمو ند .آنها تا هنگام آمار بعد از ظهر یعنی حدود 2 تا 3 ساعت در اردوگاه ظاهر نشدند .که این بسیار عجیب بود .هیچگاه اردوگاه تا این حد خالی از سرباز نشده بود !! تاهنگام آمارهمه به عزاداری مشغول بودند سوت آماررا سربازان آن روز به آرامی به صدا درآوردند هیچ سربازی فریاد نمی زد و هیچ اسیری هم دوان دوان به طرف آسایشگاه خود نمی رفت !!! هیچ تکاپویی برای جمع آوری وسایل در کار نبود سر بازان اصلا بچه ها را تحت فشار قرار نمی دادند همه ی بچه ها آرام آرام و همچنان اشک ریزان به طرف آسایشگاههای خود رفتند و در صف آمار نشستند و سربازان عراقی با تاخیر به طرف آسایشگاه یک رفتند و کار آمار را به آرامی آغاز کردند در تمام طول آمار همه در حال گریستن بودند حتی به نظر می رسید سربازان نیز بغض گرفته هستند کار آمار به پایان رسید وبچه ها وارد آسایشگاه شدند هر کس بر سر جای خود نشسته بود و گریه می کرد برخی قرآن می خواندند ومی گریستند کلاسهای بعدازظهرهمگی تعطیل شد وتا شب هیچ مراسم خا صی برقرار نبود یعنی کسی حالی نداشت که بخواهد برنامه ریزی کند بچه ها بدون هیچ مداح و روضه خوانی می گریستند گویا هر کس مداح خودش بود سربازان از پشت پنجره می گذشتند وبر خلاف روزهای گذشته یا توجهی به درون آسایشگاه نداشتند و یا از گریه های بی امان ما غمگین نشان می دادند و برخی هم نصیحت می کرئند که:(( شما چرا این قدر گریه می کنید مگر نمی دانید که پیامبر (ص) نیزاز دنیا رفته امام علی (ع) نیز از دنیا رفته ومرگ حق است وبه سراغ همه ی ما می آید ؟ !! )) فقط خدا می دانست که در آن حالت چه فشار روانی سختی بر اردوگاه وارد شده بود در ایران مردم داغ دیده در مراسم عزاداری شرکت می کردندوتسکین می یافتند اما در آن روز ما هیچ مراسم خاصی نداشتیم وآن شب شب بسیار سختی بود خیلی ها تا صبح بیدار بودند یا قرآن می خواندندومی گریستند ویا بدون قرآن می گریستند !!

برخورد سربازها ما را غمگین تر می کرد آنها دشمن بودند اما به نظرمی رسید غمگین هستند وشاید با دیدن گریه های ما احساس می کردند که این مرد چقدردرنظر پیروانش عزیز وگران قدر است و ما می اندیشیدیم که چه قدرتی باعث شده که سربازان دشمن امروز به جای شادی با ما احساس همدردی کنند !! و این شان امام را بالاتر می برد .

شاید هم آنها احساس می کردنداگر برخوردی خلاف احترام داشته باشند با عکس العمل شدید ما رو برو می شوندو ممکن است اردوگاه دچار آشوبی شدید گرددکه جمع کردن آن به این آسانی نباشد . روز شانزدهم خرداد مراسم عزاداری بدون ترس وواهمه سربازان در دو آسایشگاه به هنگام صبح و بعد از ظهر برگزار شد همه کلاسهای درسی و بازیهای ورزشی تعطیل شد و به پیشنهاد شورای اردوگاه چهل روز عزای عمومی در اردو گاه حاکم گردید .روزنامه های عراقی منتشر شده درروزهائ14و15و16 خردادتصاویرزیادی از مراسم تشبیع جنازه در تهران را منتشر کرده بودند . اما انچه فکرما را مشغول می کرد که بعد از استعفای آقای منتظرئ مسئله رهبری در ایران به چه کسی می رسد

فردای آن روز مداحان میخواندند

از داغ خمینی دگر آرام نداریم

خونین جگر و مرهم آلام نداریم

از این ماتم چه سازیم....

افسوس ندیدیم به دنیا رخ ماهش

امید که بینیم ورا صبح قیامت

از این ماتم چه سازیم.....

  • ۰۱/۰۳/۱۴
  • آزاده رزمنده

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی