نمایی از درون یک آسایشگاه در موصل
اولین سحر اولین ماه رمضان اسارت .
قرار شد از هر آسایشگاه به ترتیب و جداگانه چند نفر را به عنوان مسؤول غذای گروه ها که حدودا 13 نفر می شدند بیرون ببرند تا از آشپزخانه غذای سحری- که همان غذای ظهر غیر ماه رمضان بود- را بگیرند و برگردند. شیوه دا زدن برای گرفتن سحر به شکل عجیبی بود. به یک باره در را باز می کردند و فریاد می زندند:«یالله سریع. حرک و.....» ما هم که تا آن لحظه خواب بودیم و به یکباره باید بلند می شدیم ظرف را برمی داشتیم و به طرف درب آسایشگاه می دویدیم. آن شب بعد از اینکه ما راصدا زدند ،رفتیم غذا گرفتیم و برگشتیم و در حال خوردن غذا بودیم و هنوز کاملا تمام نشده بودیم از گلویمان پایین نرفته بود و چند نفری هم کنار حبانه ی به قصد آب خوردن ایستاده بودند و می خواستند آب بخورند که سرباز عراقی به نام فرج گفت نماز :«یالله صلاه ...» نماز بخوانید و بخوابید. گفتیم ای داد ای بیداد مگه اذان شده گفت آره. و چون ساعت نداشتیم و آسایشگاه ما هم در گوشه اردوگاه بود و مسلط به حیاط اردوگاه نبودیم و امکان دیدن روشنی هوا را هم نداشتیم ناچار آب نخورده وضو گرفتیم و با شک نماز صبح را خوندیم و خوابیدیم.
یک تا یک و نیم ساعت بعد دیدیم سرباز دیگری که شیفتش تازه شروع شده بود دارد فریاد می زند :«یالا صلاة یالا گومو صلو» . یعنی «پاشین نماز بخونین» ما تعجب کردیم. گفتیم سیدی ما نماز خواندیم . گفت تازه اذان گفتند شما کی نماز خواندید؟ تازه متوجه شدیم که همان موضع تردید ما به جا بود و هنوز وقت نماز نشده بود. لذا مجددا وضو گرفتیم و نماز صبح را بجا آوردیم..خلاصه این هم از اولین سحر اولین ماه رمضان اسارت که غذا را نصف و نیمه خوردیم اما نماز را دوبار خواندیم . خدا قبول کند
راوی حاج غلامرضا رییس پور
- ۰۱/۰۱/۲۴