آشپز خانه اردوگاه
دیدن ستارگان در سحرگاه ماه رمضان
.چند روز قبل از ماه مبارک رمضان بود سرهنگ عراقی همه را جمع کرد وسط اردوگاه . خواست ببیند چند نفر روزه می گیرند .. افسر عراقی فکر می کرد افرادی که روزه می گیرند تعداشان زیاد نیست بنابر این کسانی که روزه بگیرند یا آخوندهستند یا پاسدار با صدای بلند گفت چند نفرروزه می گیرند دستاها را بالا ببرید تمام بچه دستها را بلند کردند. افسر تعجب کرد وگفت همه روزه می گیریند که دوستان با صدای بلند گفتن بله . فقط یه چند نفری بودند که به دلیل مجروحیت نمی توانستند روزه بگیرند .یادم می آید اولین ماه مبارک رمضان بود نیمه شب بود درب آسایشگاه باز شد وسرباز گفت یا الله حرک. سریع.ما پانزده نفر بودیم که یکی یکی ظرفها را برداشتیم وباسرعت به طرف آشپزخانه رفتیم وسرباز نامرد .هم درمسیر بچه را با کابل می زد ومی گفت یااله سریع . ما که چند ماه آسمان وستارگان را خوب ندیده بودیم جهت دیدن ستارگان به آسمان نگاه می کردیم سربازعراقی وحشت می کرد که منظور ما چیست .خلاصه غذا ها را گرفیتم. در مسیر برگشت هم از کابل های سربازان بی نصیب نبودیم به سرعت به طرف آسایشگاه می آمدیم یکی از دوستان به زمین افتاد وغذاها ریخت . باز عراقی نامرد می گفت سریع .ومی زد خلاصه آن شب بقیه به آن گروه کمک کردند تا بدون سحری نمانند.
حاج عبدالرسول قاسمی
- ۰۰/۰۲/۰۷