آزادگان بهبهان

پاک باش و خدمت گزار

آزادگان بهبهان

پاک باش و خدمت گزار

آزادگان بهبهان

اطلاع رسانی مناسبت ها و مراسم های هیات آزادگان بهبهان

  • ۰
  • ۰

خیبر اولین تجربه بزرگ آب خاکی

 

هفتم اسفند 62

روز سوم حضور در خط مقدم را داشتیم تجربه می کردیم. فشار عراقی ها کمتر از روز قبل شده بود. شاید تلفات دیروز وادرشان کرده بود که امروز به سبک دیگری عمل کنند. بیشتر تمرکزشان روی تک تیراندازشان بود. آن ها  در روز هفتم پر کارتر بودند. هواپیما ها و چرخ بال ها هم بی کار نبودند. در این سو نیز ما در حال جابجایی نیرو بودیم. البته بعدا فهمیدیم که هواپیماهای دشمن اسکله ی پشتیبانی ما را بمباران کرده اند. در واقع تمرکز دشمن در روز هفتم روی قطع رابطه ما با پشت خط بود. که در این کار موفق هم شده بودند. دشمن جهت هجوم گسترده ای خود را مهیا می کرد. با این وجود درگیری روز هفتم هم کم هجم نبود. بخصوص در انتهای خط که خود شاهد آن بودم.اغلب بچه ها از ناحیه ی سر مورد هدف قرار گرفته بودند. بعد از ظهر روز هفتم در سنگر در کنار اسماعیل در حال استراحت بودم که شهید اندامی به همراه پرویز رمضانی و محمدپور فرمانده گردان سوم از کنار سنگر ما رد شدند. من محمدپور را نمی شناختم. محمود بهروزی به من گفت :«نگاه کن این محمود محمد پور فرمانده گردان سوم است» تا من برگشتم و نگاه کردم به یکباره از بالای خاکریز به پایین پرتاب شد و صدای شهید اندامی بلند شد که :« امدادگر ، امدادگر. یا ابوالفضل محمود گفتم تک تیر انداز هست مواظب باش، امدادگرررررررر» من که خیلی ترسیده بودم ،دست و پایم راگم کرده بودم و نمی دانستم چیکار کنم . محمود بهروزی گفت بریم کمکش . با همان حالت بهت زده از سنگر بیرون پریدم. اسماعیل هم آمد. سه نفری رفتیم بالای سر محمد پور . گلوله درست خورده بود و سط پیشونیش. من خیلی سریع با کمک اسماعیل و محمود سرش رو پانسمان کردم . شهید اندامی داشت با محمد پور حرف می زد :« محمود گفتم مواظب باش ....» اورا به سرعت سوار قایق کردیم و از منطقه دور نمودیم. من تصور می کردم که شهید می شود. بعد ها در اسارت نامه محمد پور برای بچه های گردان سه آمد و معلوم شد که او زنده است. حتی به شهر ما هم آمد و با بچه های گردانش دیدارکرد اما من هرگز او را ندیدم. و او هم نمی داند که چه کسانی آن روز کار امداد را انجام دادند و این و یژگی های میدان رزم می باشد.

 

نقل از کتاب من و اسماعیل اثر محمد جواد اسکافی

 

 

  • ۹۹/۱۲/۰۶
  • آزاده رزمنده

نظرات (۱)

روزگاری من ودل ساکن کویی بودیم            ساکن کوی بت عربده جویی بودیم 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی