قدرت الله حاجی زاده متولد 1347
تیپ بعثت گردان رعد
علیات رمضان
تاریخ اسارت23/4/1361 محور کوشک
تاریخ آزادی شهریور 1369
شهادت 5/7/1395
فروردین سال 1347 در روستای اسدآباد ار توابع شهرستان بهبهان کودکی به دنیا امد که مادرش او را «قدرت الله» نامید قدرت الله دوران کودکی و دبستان را در همین روستا سپری کرد.
سال سوم ابتدایی بود که حرکت انقلابی مردم آغاز شد. سرباز کوچک امام هنوز در سنی نبود که بتواند در مبارزات سیاسی ایفای نقش کند اما با همین سن کم در راهپیمایی های انقلاب شرکت می کرد.
بعد از پیروزی انقلاب و پایان دوره ابتدایی وارد مدرسه راهنمایی اخگر(شهید هاشم زاده) شد و دوسال در این مدرسه درس خواند دانش آموزی آرام و با وقار بود . علاقه زیادی به ورزش فوتبال داشت بیشتر علاقه داشت که در پست دفاع چپ بازی کند زیرا چپ پا بود و در این پست راحت تر بازی می کرد.
12 ساله بود که تجاوز رژیم بعثی علیه ایران آغاز شد.. قدرت الله سال 1361 وارد بسیج شد و دوره مقدماتی را زیر نظر شهید سالارپور و محمد طلا مظلومی(فرمانده پیشین سپاه بهبهان) سپری کرد. هر روزی که می گذشت قدرت الله بزرگتر و اماده تر می شد تا وظایف سنگین تری را بر عهده بگیرد.
فعالیت های او در بسیچ منحصر به فراگیری فنون نظامی نبود او با شرکت در کلاس های عقیدتی و فرهنگی نیز روح جستجو گر خود را سیراب می کرد.
تیر ماه سال 61 فرا رسید بیش از یک ماه از پایان عملیات غرور آفرین فتح بزرگ خرمشهر می گذشت. قدرت الله با حضور در بسیج مهیای اعزام به جبهه بود. سرانجام روز اعزام فرا رسید و انتظار رزمنده جوان ما نیز به سرامد. او در تیر ماه سال 61 به همراه گردان بهبهان به خرمشهر اعزام شد.
شبانگاه 22 تیر ماه سال 61 غیور مردان ارتش اسلام در عملیات رمضان با رمز «یا مهدی ادرکنی» از محورهای جنوبی به سنگر های بعثیون متجاوز یورش بردند و یکی از سخت ترین و گسترده ترین عملیات های آن سال را رقم زدند. در این عملیات بزرگ و گسترده قدرت الله به سختی مجروح شد و با همان حالت مجروحیت به اسارت دشمن درآمد و بدین ترتیب رزمنده جوان ما زندگی جدید و سختی را آغاز کرد.
قدرت الله به همراه دیگر اسرای عملیات رمضان مسیر سخت و طاقت فرسای خط مقدم تا بصره و بغداد و موصل را پشت سر نهاد و وارد اردوگاه موصل محل نگهداری اسرای ایرانی شد.
مدت اقامت او در این اردوگاه 9 ماه بود در گیری معروف آذر ماه سال 1361 در همین اردوگاه اتفاق افتاد مجروحیت قدرت الله که مدتی بود کمتر شده و رو به بهبود بود در این درگیری بازهم بیشتر شد و آسیب های جدیدی دید. ضربات مهلک و کشنده نیروهای ضد شورش بعثی در آن روز سیاه و غمبار بسیاری از اسرای ایرانی را به خاک و خون کشید و چند نفر زیر این ضربات مهلک به شهادت رسیدند . و تعداد زیادی مجروح شدند. بعد از پایان درگیری و تسلط دشمن براوضاع اسرای عملیات رمضان را به اردوگاه موصل سه(چهار جدید) منتقل کردند.
روز ورود اسرای عملیات رمضان به اردوگاه جدید سربازان کابل به دست دشمن که ماموریت داشتند با شدت تمام با سربازان ارتش اسلام چه پیر و چه جوان و چه مجروح برخورد کنند ضربات بیشماری را بر پیکر نحیف این عزیزان فرود آوردند.. اسرای اردوگاه وصل چهار از آن روز به عنوان یکی از غمبارترین روزهای اسارت خود یاد می کردند.
یکی از دوستان نقل می کرد که حاج آقا ابوترابی که از پشت پنجره شاهد این صحنه های غم انگیز بود به شدت می گریست و می گفت:« چقدر سخت است که شاهد فرود این صربات بر پیکر فرزندان اسلام باشیم و نتوانیم برای رهاییشان کاری انجام دهیم»
اغلب بچه ها با گریه دعا می کردند که این وحشیگری زودتر به پایان برسد. قدرت الله با وجودی که سن کمی داشت و می توانست از میان سربازان کابل به دست بگریزد و کمتر مورد اذیت و آزار قرار بگیرد اما تلاش می کرد که خود را سپر افراد مسن کند تا کمتر صدمه ببینند هرچند که خودش ضربات بیشتری را متحمل می شد.
بعد از پایان ضرب و شتم تقسیم بندی آغاز شد و قدرت الله را به آسایشگاه چهار منتقل کردند . این آسایشگاه محل آشنایی ایشان با «حاج محمد باقر نجاریان » هم بود
ایشان در مورد این آشنایی میگویند قدرت الله نوجوانی سر زنده بود و شاداب و در تمام فعالیت های عمومی اردوگاه شرکت می کرد در اردوگاه کلاسهای عقیدتی سیاسی فرهنگی و ورزشی دور از چشم سربازان تشکیل می شد
قدرتالله حضوری مستمر در این کلاسها داشت حتی در کلاس نهج البلاغه به صورت انفرادی و بعد از نماز صبح شرکت میکرد در ورزش به فوتبال و ورزش های رزمی توجه زیادی داشت در اردوگاه با وجود حساسیت شدید دشمن کلاس های رزمی با حفظ مسائل امنیتی برقرار بود
قدرت الله در اواخر اسارت به رزمی کاری نیمهحرفهای مبدل شده بود از سوی دیگر در گروه نگهبانی مراسم ، گروههای نظافت و کمک به آشپزخانه نیز شرکت فعال داشت
یکی از ویژگی هایی که بیش از سایر موارد در وجود ایشان بارز بود حسن خلق و برخورد گرم و دوستانه ای بود که خیلی زود دیگران را مجذوب خویش می ساخت به همین دلیل بود که دوستان زیادی از شهرهای مختلف مثل شوش دزفول اصفهان اهواز و ....در مراسم تشییع جنازه ایشان شرکت فعال داشتند
یکی از دوستان اصفهانی اش که در مراسم تشییع جنازه غمبار اوشرکت کرده بود می گفت ده روز قبل از واقعه در خانه ما مهمان بود و این ارتباط و دوستی بعد از آزادی قطع نشده بود مرحوم قدرتالله حاجی زاده با گروه چهارم اسرا در روز ۳۰ مرداد سال ۶۹ با سرفرازی کامل و میهن عزیز اسلامی مان گام نهاد و پس از مدتی در اداره برق شهرستان بهبهان مشغول به کار شد و در سال ۱۳۷۰ ازدواج کرد
حاصل این ازدواج سه دختر و دوپسر بود در محیط کار به خاطر جدیت و تلاش بی وقفه همواره مورد توجه بود با تشکیل هیئت آزادگان بهبهان حضور خود را در این تشکیلات خود جوش مستمر نمود و از جمله خیرینی بود که با کمک های مالی خود خدمتگزاران هیئت را در انجام خدماتشان یاری می نمود
وقتی که در مرداد ماه سال 95 در همایش سالگرد ورود آزادگان از او خواستم که در ردیف اول بنشیند تا هنگام تقدیر از خیرین از ایشان همدردی شود اظهار نارضایتی نمود و گفت من فقط به وظیفهام عمل کردم و راضی نیستم که در جمع اسمی از من برده شود
سرانجام قدرت الله عزیز روز ۵ مهر ۱۳۹۵ در مسیر اهواز به دزفول زمانی که برای ثبت نام دخترشان در دانشگاه آزاددزفول بود بر اثر سهلانگاری راننده یک کامیون دچار سانحه شد و به همراه چهار نفر از اعضای خانواده جان به جان آفرین تسلیم نمود
از این خانواده یک پسر به نام مهدی و یک دختر باقی ماندند مراسم تشییع پیکر او و خانوادهاش به حدی باشکوه برگزار شد که گویی تمام شرکتکنندگان از حسن خلق و منش والای او باخبر بودند روز ششم مهرماه در میان حزن و اندوه حاضرین پیکر پاک این عزیزان در بهشت رضوان بهبهان و خاک سپرده شد
روحش شاد و یادش گرامی باد